|
شنبه 25 خرداد 1392برچسب:, :: 16:27 :: نويسنده : h@mid @gha
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را حالا که دری هست مرا بال و پری نیست حالا که مقدر شده آرام بگیرم طوفان مرا برده و از من خبری نیست بگذار تمامی در ها بسته بماند وقتی نگاهی نگران پشت دری نیست
دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:, :: 16:0 :: نويسنده : h@mid @gha
وقتی ناامید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی !
دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:, :: 16:0 :: نويسنده : h@mid @gha
گذشته که حالم را گرفته است !
دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:, :: 15:58 :: نويسنده : h@mid @gha
قلبم یک خط در میان می زند….زود نیست؟
دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:, :: 15:36 :: نويسنده : h@mid @gha
دیشب خسته تر از هر روز بودم …
دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:, :: 15:24 :: نويسنده : h@mid @gha
ای عشق مدد کن ک به سامان برسم چون مزرعه ی تشنه به باران برسم یا من برسم به یارو یا یار به من یا هــــردوبمیریمو به پایان برسیم
یک شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, :: 23:50 :: نويسنده : h@mid @gha
♥دلت اومد که بری دردو به من هدیه کنی♥
شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, :: 23:42 :: نويسنده : h@mid @gha
میتوانم دنیا را یک دستی فتح کنم
پس دستم را بگـــــــــــــــــــــــــــیر
شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, :: 23:30 :: نويسنده : h@mid @gha
چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی
شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, :: 23:26 :: نويسنده : h@mid @gha
وقتی خسته ام
شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, :: 22:59 :: نويسنده : h@mid @gha
خون می چکد از تیغ نگاهی که تو داری
شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, :: 1:0 :: نويسنده : h@mid @gha
شک کرده بـودم کسی بین ماست !
شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, :: 1:59 :: نويسنده : h@mid @gha
خبر از من داری؟…
شنبه 4 خرداد 1392برچسب:, :: 1:55 :: نويسنده : h@mid @gha
اگــر “او” بــرای “تــو” ســاختــه شـــده!
شنبه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 23:51 :: نويسنده : h@mid @gha
سلام دوستای گلم اینم یه سری عکس جدیده گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد برای دیدنشون برید ادامه مطلب... ادامه مطلب ...
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 23:49 :: نويسنده : h@mid @gha
دختـــرک رفت ولــی زیـر لب این را میگفت :
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 23:49 :: نويسنده : h@mid @gha
♥مردن و گم شدن از ماست نه از فاصله ها♥ ♥دل از اینهاست که تنهاست نه از فاصله ها♥ ♥گرچه دیگر همه جا پر ز جدایی شده است♥ ♥مشکل از طاقت دل هاست نه از فاصله ها♥
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 23:48 :: نويسنده : h@mid @gha
مــــن بــی تـــو شعـــر خـــواهـــم گفـــت:
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 23:45 :: نويسنده : h@mid @gha
می خواستم دسته گلی برات بفرستم اما گفتم تا بدسستت برسه پژمرده میشه بنابراین حرف س رو از گل سوسن حرف ل رو از گل لاله حرف ا رو از گل اطلسی وحرف م رو از گل مریم بعنوان دسته گلی بنام سلام تقدیمت میکنم دسته گلم را پذیرا باش عشق من …
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 23:44 :: نويسنده : h@mid @gha
امشب گریه میکنم و گریه میکنم برای تو برای خودم برای تموم اونایی که خواستن گریه کنن و نتونستن برا ی تمام اون چیزی که خواستی ونبودم خواستم وبودی امشب گریه می کنم به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت دل عاشق برای تو و به پاس احترام تمام تحقیرهایی که از دیگران شنیدم وهنوز شکست نخوردم
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 23:43 :: نويسنده : h@mid @gha
قـبـول نیــسـت . . . ایـن بـار تـو چـشـم بـگـذار،
مــن فـرامـوشـت مـی کنـم . . .
فـقـط تـا صـد بـشـمـار . . .
آهــسـته آهــسـته . . .
راسـتـی . . .!
مـن بـازی را خـوب نـمـی دانـم . . .
خودم را باید پنهان کنم یا گذشته را؟
تـو را فـرامـوش کـنـم یـا خـاطـره را . . .؟!
.
.
.
خسته شدم!
ایـن بـازی کـی تـمـام مـی شـود . . .؟!
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 23:43 :: نويسنده : h@mid @gha
تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 23:42 :: نويسنده : h@mid @gha
نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 23:42 :: نويسنده : h@mid @gha
گاهــی اوقات بـــی قانونی ؛
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 23:37 :: نويسنده : h@mid @gha
تا بدانی که محبت و عشق را در چشمان تو آموختم و با تو آغاز کردم به پاکی چشمانم قسم که تا ابد دوستت دارم …
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 23:39 :: نويسنده : h@mid @gha
چیـــزیم نیست ، خوبــــم !
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 23:37 :: نويسنده : h@mid @gha
من همین امـــروز بود که رفتم …
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 23:32 :: نويسنده : h@mid @gha
مهربان من آهنگ حضورت آنچنان لطیف و شاعرانه است که من را مدهوش می کند تو تنها چیزی هستی که برای من ارزش فکرکردن را داری نمی دانم چقدر از شهر من دوری اما همه جا حست میکنم ، میشنومت تو تکرار همیشگی عشقی و من فقط انعکاس بی ارزش نور تو هستم و دیگر هیچ …
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 23:23 :: نويسنده : h@mid @gha
معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا…دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟
فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد… بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت : خانوم… مادرم مریضه… اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن… اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد… اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه… اونوقت…
اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم…
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم…
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا… و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد…
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 23:18 :: نويسنده : h@mid @gha
نترس... ازین دیوانه تر نمیشوم گفته بودم بروی دیوانه میشوم بی انصاف...
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 22:49 :: نويسنده : h@mid @gha
چرتکه می اندازم روز های نبودنت را
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 22:42 :: نويسنده : h@mid @gha
من مست غم عشقم با خنده خمارم کن ، صیاد اگر هستی با
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 22:37 :: نويسنده : h@mid @gha
نیست در این گفته من سوسه ای / گر تو به من قرض دهی بوسه ای بوسه ای دیگر سر آن مینهم / لحظه دیگر به تو پس میدهم
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 22:1 :: نويسنده : h@mid @gha
بزن به سلامتی حرفهای دلت که به کسی نگفتی....
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 21:53 :: نويسنده : h@mid @gha
گفتند: بهت خیانت میکند!
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 21:38 :: نويسنده : h@mid @gha
اگر روزی داستانم را نقل کردی بگو: بی کس بود اما کسی رو بی کس نکرد، تنها بود اما کسی رو تنها نذاشت، دلشکسته بود اما دل کسی رو نشکست، کوه غم بود ولی کسی رو غمگین نکرد و شاید بد بود ولی بدی کسی رو نخواست…
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 21:28 :: نويسنده : h@mid @gha
بعده اين همه دروغ حالا فهميدم چرا يه دفعه عوض شدي كه چي بوده ماجرا خيلي سخته باورش وقتي پيش اون بودي وقتي خوش بودين باهم منه ديوونه همش نگرانت ميشدم داره ميسوزه دلم واسه احساس خودم چرا تا حالا نميدونستم يكي ديگه با تو هم نفسه ديوونه بودم كه به تو دل داده بودم هيچ وقت نفهميدي تو اون شب هاي سرد زمستون همش عكست تو جلو چشمام بود عكسي كه ازت گرفته بودم يادته هرشب وقتي ميخواستم بخوابم عكستو نگاه ميكردم تا شایدخوابتو ببينم نميدانم كه چي شد به دام تو افتادم من ساده كه فكر ميكردم تو ساده اي ؛ نه ديوونه من بودم كه به تو دل داده بودم ؛ هيچ وقت نخواستي حرفامو بشنوي من عاشقت بودم دوستت داشتم بد كردي با من فكرشم نميكردم يه روز بخواي تركم كني ؛ ديگه تموم شد دنيا اگه دنياست سهم منو از تو ميگيره مرگت نباشه كسي دستو نگيره ؛ اما ميدونم دستي گرفتي ؛ دستي كه بخاطرش از عشق من گذشتي ديگه نميخوام حتي لحظه اي به تو فكر كنم؛
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 21:20 :: نويسنده : h@mid @gha
اره یکساله که شروع کردم تولده وبلاگمه شروع شدنه یه عشق
ولی اصلا مبارک نیست.کاش وارد زندگیم نمیشد چرا پا گذاشت تو زندگی من .خدا جونم این چه عشقیه وفا که اصلا نداشت پره دروغ و دورویی . من چرا گول حرفاشو خوردم یک ساله که دارم عذاب می کشم . نمی تونم دیگه ادامه بدم من که باهاش حرف نمیزنم ولی یکی بهش بگه که یه روز انتقاممو ازش میگیرم.
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 21:8 :: نويسنده : h@mid @gha
با اینکه اینو میدونم باید ازت بدم بیاد
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 20:54 :: نويسنده : h@mid @gha
چی فکر کردی فکر کردی هر وقت دوست داشتی میتونی بازم برگردی پیشم .نه تو دیگه برام مردی هیچ راهی برا برگشتنت وجود نداره .آره یه روزی خیلی دوست داشتم درسته دوست داشتم واست جون میدادم ولی میدونم و میدونی عشق نبود اصلا عشق سیخی چند!!بخدا. ولی خیلی دوست داشتم احساس میکردم یجوری مثله هم بودیم ولی نخواستی کنارم نموندی. ولی حالا دیگه نه دوست ندارم . دوست ندارم حتی یه ثانیه از لحظه های با تو بودن دوباره برام تکرار بشه .برو مثل قبل با همونا بپر بیخیال ما منو باش که وقتی کسی نگات میکرد میخواستم همونجا لهش کنم واای چقد ساده بودم اونا دوس پسرات بودن من اینجا اضافی بودم .باید منو ببخشی که دوستاتو میخواستم بزنم ................ برو خیالت جم دیگه هیچ جایی تو دلم واسه تو ندارم ............
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 20:45 :: نويسنده : h@mid @gha
دیگه نمیدونم چی باید بگم. امروز که از مدت ها دوباره باهات حرف زدم یه لحظه فک کردم هیچ اتفاقی بین منو تو نیفتاده تورو نمیدونم چه حسی داشتی اصلا شاید به قول 61 مدار حست سوخته.... یه چیزی امروز مهربون شده بودی کاش میگفتی قضیه چیه یا این که من تغییر کردم یاکه تو عوض شدی سر به راه شدی.نمیدونم باید دلتنگت بشم یا که ازت متنفر باشم هرچی باشه من که نمیخوام باتو ادامه بدم اگه قلبم هم اینو بخواد من نمیزارم تورو دوست داشته باشه اصلا دریچه قلبمو به روی هرچی عشقه میبندم.نه نمیخوام دوباره بدامت بیفتم هرچی کمتر تورو ببینم بهتره برا هردومون بهتره...
جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, :: 18:22 :: نويسنده : h@mid @gha
زندگی به من آموخت كه چگونه گریه كنم اما گریه به من نیاموختكه چگونه زندگی كنم . . . تو نیز به من آموختی که چگونه دوستت بدارم اما به من نیاموختی كه چگونه فراموشت كنم . . .
پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 13:49 :: نويسنده : h@mid @gha
یک روز یک پسر و دختر جوان دست در دست هم از خیابانی عبور میکردند جلوی ویترین یک مغازه می ایستند
دختر:وای چه پالتوی زیبایی
پسر: عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست داری؟ وارد مغازه میشوند دختر پالتو را امتحان میکند و بعد از نیم ساعت میگه که خوشش اومده پسر: ببخشید قیمت این پالتو چنده؟ فروشنده:360 هزار تومان پسر: باشه میخرمش دختر:آروم میگه ولی تو اینهمه پول رو از کجا میاری؟ پسر:پس اندازه 1ساله ام هست نگران نباش چشمان دختر از شدت خوشحالی برق میزند دختر:ولی تو خیلی برای جمع آوری این پول زحمت کشیدی میخواستی گیتار مورد علاقه ات رو بخری پسر جوان رو به دختر بر میگرده و میگه: مهم نیست عزیزم مهم اینکه با این هدیه تو را خوشحال میکنم برای خرید گیتار میتونم 1سال دیگه صبر کنم بعد از خرید پالتو هردو روانه پارک شدن پسر:عزیزم من رو دوست داری؟ دختر: آره پسر: چقدر؟ دختر: خیلی پسر: یعنی به غیر از من هیچکس رو دوست نداری و نداشتی؟ دختر: خوب معلومه نه یک فالگیر به آنها نزدیک میشود رو به دختر میکند و میگویید بیا فالت رو بگیرم دست دختر را میگیرد فالگیر: بختت بلنده دختر زندگی خوبی داری و آینده ای درخشان عاشقی عاشق چشمان پسر جوان از شدت خوشحالی برق میزند فالگیر: عاشق یک پسر جوان یک پسر قدبلند با موهای مشکی و چشمان آبی دختر ناگهان دست و پایش را گم میکند پسر وا میرود دختر دستهایش را از دستهای فالگیر بیرون میکشد چشمان پسر پر از اشک میشود رو به دختر می ایستدو میگویید : او را میشناسم همین حالا از او یک پالتو خریدیم دختر سرش را پایین می اندازد پسر: تو اون پالتو را نمیخواستی فقط میخواستی او را ببینی ما هر روز از آن مغازه عبور میکردیم و همیشه تو از آنجا چیزی میخواستی چقدر ساده بودم نفهمیدم چرا با من اینکارو کردی چرا؟ دختر آروم از کنارش عبور کرد او حتی پالتو مورد علاقه اش را با خود نبرد
پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 13:41 :: نويسنده : h@mid @gha
سلام به همه ی دوستان گلم امیدوارم خوشتون اومده باشه لطفا نظــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر یادتون نره به خدا ثواب میکنید یه نظر بدید با نظراتتون خوشحالم کنید ممنون
پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 13:34 :: نويسنده : h@mid @gha
نخواستم بگم درد سرت بیارم
پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 13:10 :: نويسنده : h@mid @gha
نمی خوام رب زورت کنم بی دلیل اسرارت کنم
پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 1:3 :: نويسنده : h@mid @gha
دلم برایت تنگ نشده … اصلا
چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:, :: 23:57 :: نويسنده : h@mid @gha
همه چیز زود شروع شد
عاشقی
![]() |